نوستالژی

نوستالژی : كوبلن ها بدون شك و به شكل اسرارآميزى، غمگين ترين تابلوهاى روى ديوارها بودند

نقشه، پارچه شماره دوزی، نخ دمسه، سوزن، قیچی، نخ قرقره و شروع یک خاطره دلگیر روی دیوار: كوبلن ها بدون شك، و به شكل اسرارآميزى، غمگين ترين تابلوهاى روى ديوارها بودند، شماره دوزی یا کوبلن دوزی كه نوعی گلدوزی و سوزن دوزی روی پارچه مخصوص و سوراخ دار بود، از صورت دختر ونیزی، دسته گل رز، اسب ترکمن تا تصاویر ساحل دریا و زن و مرد درشکه سوار، از آن قاب هاىِ بزرگِ ديوارى كه جنسشان از فلز یا گچ بود، با گوشه هاى تيز و هميشه با يك “كوبلن” طرح دار روىِ ديوارهاىِ خانه جا داشتند. بعضى عكس ها، چيزهايى دارند كه انگار به ظالمانه ترين شكلِ ممكن، پوشيده مى شوند، مثلِ بعضى دوره ها و مقاطعِ تاريخى كه انگار، ديگر تكرارشان يا تجربه زيسته شان، به شكلِ “ساده” اى محكوم به فراموشى و فاقد رونوشت و تكرار است، مثل همين كوبلن ها كه نماد خلسه، در خود فرورفتگى، تكرار و استيصال يك مقطع تاريخي بودند، با رد و نشان گم شده اى از ميليون ها زن و مرد و دختر و پسرى كه به پايشان نشستند، از دختران دم بخت و هنرنمايى هايشان تا مردان بازنشسته و پسران جا مانده در غربت خدمت و دوران سربازى، طرح هايى با كيفيت كم و پيكسل ضعيف كه يكباره اصيل ترين و شفاف ترين زبان اعتراض يك جامعه شدند، چيز ديگرى در پشت ظاهر خانگى و آرام اين طرح ها بود، پشت همين طرح هاى ساده، زير اين گل ها، اسب ها، دشت ها، منظره ها، ماهى ها، چمن ها و سبدهاى ميوه، چيزى تپنده پنهان شده بود، مثل يك فرياد در گلو مانده، شبيه يك بغض فروخورده، و كوبلن ها شايد گم شده ترين يادگارهاى هر اسباب كشى يا تقسيم ارث هستند، بى ارزش و مناسب براى بيرون انداختن و شروع تغيير دكوراسيون، تابلوهايى كه صبح هاى زود يا نيمه هاى شب، با خرت و پرت هاى خانه در كوچه ريخته مى شدند، و ما نسلى شديم بيرون زده از دل همين فراموش شده ها، يادگارها و يادبود هاى دور ريخته و از دست داده. و ما شايد بيرون از اين تابلوها نبوديم، و همه عمر رفته را شبيه نقشه رنگ و رو رفته يك صورت مادرانه، قامت پدرانه، لبخند كودكانه با صداى شيهه اسب سفيد قصه مادربزرگ، روى يك كوبلن قديمى زندگى كرديم. خوزستان نوستالژی است، صداىِ راستينِ خاطرات و يادگارهاىِ ملت ايران.

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها