آموزش مذهبی

شعر در مورد شب قدر و حضرت علی

شعر در مورد شب قدر و حضرت علی

شعار شب قدر

لطف تو یارب! ازل است و ابد 
این منم و این گنه بی‌عدد
روی سیه، بار خطا، فعل بد    
نمی‌زنی به سینه‌ام دست رد    یا واحد یا احد یا صمد
تشنـه لبم آب حیاتم بده    
 غرق گنـاهم حسناتم بده
از کرم خویش نجاتم بده    
 اگرچه باشدگنهم بی‌عدد   یا واحد یا احد یا صمد
بنده ولی بنـده شرمنده‌ام    
 رو سیه و زار و سرافکنده‌ام
باز به سوی تو پناهنده‌ام     
 ای همه عفو تو فراترزحد    یا واحد یا احد یا صمد
آمده‌ام تا کـه قبولم کنی     
وصل به اولاد رسولم کنی
سائل زهرای بتولم کنی      
جزکرمت هیچ ندارم سند   یا واحد یا احد یا صمد
مرا به قرآن پیمبر ببخش   
به اشک صدیقه ‌اطهر ببخش
به آخرین نماز حیدر ببخش   
که بوده ذکرم همه حیدرمدد  یا واحد یا احد یا صمد
عبـد فراری‌ام که برگشته‌ام   
غرق به خوناب جگر گشته‌ام
ببین به کار خویش سرگشته‌ام   
آخر کارم به کجا می‌رسد؟   یا واحد یا احد یا صمد
من که گنه‌کارترم از همه     
ز آخر کار خود کنم واهمه
به پهلوی شکسته فاطمه      
ببخش ورنـه آبرویم رود     یا واحد یا احد یا صمد

 


 

عبدم ولـی عبـد گنه‌کار
هم روسیاهم هم گرفتار
معبود من ای حیّ دادار
من بنـدۀ عاصی، تو غفار       الغوث خلّصنا من النّار
دستـم بگیــر از پا نشستم
یک عمر عهدم را شکستم
عفو تو باشد بـود و هستم
یارب تو آبرویم را نگهدار     الغوث خلّصنا من النّار
من خستــه از بـار گنـاهم
مویــم سفیـد و روسیـاهم
این عفو تو این اشک و آهم
بـاز آمـدم با جرم بسیار      الغوث خلّصنا من النّار
اگـرچـه مستحـق نـارم
روزم شده چون شام تارم
مولا علی را دوست دارم
بـر حـرمت حیـدر کرّار        الغوث خلّصنا من النّار
یا سیـدی تـا زنـده هستم
از عفو تـو شرمنـده هستم
شرمنده زین پرونده هستم
خواندم تو را با این دل زار     الغوث خلّصنا من النّار
از جرم بسیارم چه گویم؟!
حتـی نیاوردی بـه رویم
پیوستـه دادی آبــرویم
در بین خلق ای حیّ دادار     الغـوث خلّصنا من النّار
یـارب یـارب یـا الهـی
بر جرم سنگینم گواهی
من بی‌پناهم تـو پناهی
من معصیت‌کارم تو ستّار      الغوث خلّصنا من النّار

در سجده آنچه خواست علی مستجاب شد
محراب پر ز خون دل بوتراب شد

سیمرغ عشق، از قفس آزاد گشت باز
آری قسم به کعبه، علی(ع) کامیاب شد

لرزان اساس خلقت و سرگشته کائنات
جانها ز داغ او، همه در التهاب شد

پیچید در فضای جهان بانگ «قد قُتِل»
روح الامین به سوی زمین با شتاب شد

بر سر زدند جمله مَلَک‏های آسمان
گریان، که پایگاه هدایت خراب شد

گیسوی شب، سپید شد از داغ مرتضی
وقت سحر، که صورتش از خون خضاب شد

کشتند چونکه شیر خدا را به سجده‏گاه
دیگر برای کشتن حق فتح باب شد

جسمی به خاک رفت که جان‏ها فدای اوست
داغی به جای ماند، که دل‏ها کباب شد

 


 

شب قدر است و امشب راز دارم
نگه تا صبح امشب باز دارم

شب قدر است و بايد قدر دانم
قدم در پيشگاه قدر دانم

شب قدر است و امشب هجر مولاست
دلم از عشق پر شور و غوغاست

شب قدراست و اخترها غمينند
تو گويى جملگى سر در جبينند

بلى امشب شب بيمارى اوست
شب توديع يار خوب و نيكوست

شب سرخ شهادت بين تو امشب
شب درد سعادت بين تو امشب

چه امشب ديده‏اش خونبار و گريان
نظر افكند او بر شير يزدان

على اى فاتح هم بدر و خيبر
على اى بر يتيمان جمله سرور

سر خونين خود بردار اى دوست
ببين زينب كه طور، رخساره‏ ى اوست

حسن بنگر، حسين و هم ابوالفضل
عنايت كن، كرم بنما، نما بذل

اشعار شب های قدر

 

 شب قدر است امشب مست مستم‌ ای خدا با تو
شدم تا مست دانستم كه هستم ای خدا با تو

 

در این خلوت تو من یا من تو، انصاف از تو می‌خواهم
تو با من مست یا من مست هستم ای خدا با تو
 

خواه از من كه هرگز راه عقل و عافیت پویم
كه من دیوانه از روز الستم ای خدا با تو

 

دویدم سال‌‌ها اما به دور افتادم از كویت
چو افتادم ز پا در خود نشستم ای خدا با تو

 

سر از خاك زمین تا برگرفتم عشق ورزیدم
ولی آزاد از هر بند و بستم ای خدا با تو

 

تو هر جا جلوه كردی من تو را دیدم پرستیدم
به هر صورت جمالی می‌پرستم ای خدا با تو
محمدخلیل مذئب

 


اشعار شب های قدر

 

ای که از صورت خونین تو غم ریخته است
با تماشای تو یکباره دلم ریخته است
 

چه به روز سر تو آمده آخر بابا
سرت از ضربه شمشیر به هم ریخته است

 

دخترت کاش بمیرد که نبیند هرگز
خون فرق تو قدم پشت قدم ریخته است

مادرم آمده بالای سرت با زحمت
اشک بر زخم تو با قامت خم ریخته است

 

کربلا زنده شده در نظرم می بینم
ترس دشمن که پس از صاحب علم ریخته است

 

تا که تاراج کند خیمه ی مارا یکسر
قبل آتش زدنِ آن به حرم ریخته است

 

فرق خونین تو را کاش نمی دیدم من
یادِ آن خون که از دست قلم ریخته است

 


شعر درباره شب قدر

 

چه شب هایی که پرپر شد چه روزانی که شب کردم
نه عبرت را فراخواندم نه غفلت را ادب کردم

 

برات من شبی آمد که در آیینه لرزیدم
شب قدرم همان شب شد که در زلف تو تب کردم

 

شب تنهایی دل بود، چرخیدم، غزل گفتم
شب افتادن جان بود رقصیدم، طرب کردم

 

تمام من همین دل بود دل را خون دل دادم
تمام من همین جان بود جان را جان به لب کردم

 

دعایی بود و تحسینی، درودی بود و آمینی
اگر دستی بر آوردم، اگر چیزی طلب کردم

 

تو بودی هر چه اوتادم اگر از پیر دل کندم
تو بودی هر چه اسبابم اگر ترک سبب کردم

 

نظر برداشتن از خویش بود و خویش او بودن
اگر چیزی به چشم از علم انساب و نسب کردم

 

الهی عشق در من چلچراغی تازه روشن کن
 ببخشا گر خطا رفتم، ببخشا گر غضب کردم
علیرضاقزوه

 


شعر برای شب قدر

 

خود را به خواب مي زني اي بنده تا به كي !؟
هي توبه پشت ِ توبه، سرافكنده تا به كی !؟

 

دنيا وفا نكرده ، وفا هم نمي كند
با زرق و برقش از غم دل، كم نمي كند

 

از حوض ِ نور،كي به رخت آب مي زني !؟
كي دست رد به سينه ي اين خواب مي زني !؟

 

اي بنده جزء براي خدا بنده گي نكن
!کج می روی،لجاجت و یک دنده گی نکن

 

بنده در اوج ِ فاجعه زانو نمی زند
غير از خداي ِ خود به كسي رو نمي زند

 

عقلت مگر به شايد و بايد نمي رسد !؟
بارِ كجت به منزل و مقصد نمي رسد

 

تيشه نزن به ريشه ي خود بنده ي خدا
بیراهه می روی، نشو شرمنده ی خدا

 

جاي غم ِ بهشت، غم ِ پول مي خوري !؟
بيچاره اي كه مثل پدر گول مي خوري

 

بيهوده هي براي دلت كيسه دوختي
باغ بهشت را به جو ِ ري فروختي !؟

 

ای ورشکسته،بیش ترازاین ضرر نده
لحظه به لحظه عمر خودت را هدر نده

 

شبهاي قدر فرصت خوبيست؛ گريه كن
آيا زمان توبه ي تو نيست!؟ گریه کن

شبهاي قدر فرصت خوبيست؛ توبه كن
غيراز تو و خدا كه كسي نيست!توبه کن

 

شبهاي قدر ناله بزن بي معطلي
دستم به دامنت، مددي مرتضي علي

 

شبهاي قدر اشك تو را كوثري كند
زهرا براي شيعه ي خود مادري كند

 

جا مانده اي ز قافله، هيهات، گریه کن
امشب براي عمه ي سادات گريه كن

 

شايد خدا به حال ِ خرابت نظاره كرد
پرونده ي سياه تو را پاره پاره كرد

 

مانند سوزِ صبح ِ مه آلود مي رسد
وقتي نمانده است، اجل زود مي رسد

 

باید بری ! به فكرِ حساب و كتاب باش
فكر فشارِ قبر و سئوال وجواب باش

 

شبهاي قبر، تيره تر از كرده هاي توست
مهتاب روشنش سفر كربلاي توست

 

بي نور عشق، قبر تو دلگير مي شود
امشب بگير تذكره را ، دير مي شود

 

ای تشنه لب ، ز دست سبو آب را بگير
امشب به گريه دامن ارباب را بگير
وحيد قاسمي


شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود

فریاد بی‌صدا، غم دل بود و آه بود

دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او

صبح سفید هم‌چو دل شب سیاه بود

دانی چرا جبین علی را شکافتند؟

زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود

خونش نصیب دامن محراب کوفه شد

آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود

یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید

اشک شبش به غربت روزش گواه بود

دستش برای مردم دنیا نمک نداشت

عدلش به چشم بی‌نگهان اشتباه بود

هم‌صحبتی نداشت که در نیمه‌های شب

حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود

مولا پس از شهادت زهرا غریب شد

زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود

وقتی که از محاسن او می‌چکید خون

عباس را به صورت بابا نگاه بود

«میثم!» هزار حیف که پوشیده شد ز خون

رویـی کـه بهـر گمشـدگان شمـع راه بود

استاد سازگار

 


شعر شهادت حضرت علی

 

من کویرم لب من تشنه ی باران علی ست

این لب تشنه ی پر شور، غزلخوان علی ست

این که گسترده تر از وسعت آفاق شده است

به یقین سفره ی گسترده ی دامان علی ست

منّت نان و نمک نیست سر سفره ی او

پس خوشا آن که در این دنیا مهمان علی ست

آتش اشکی اگر در غزلم شعله ور است

بی گمان قطره ای از درد فراوان علی ست

لحظه ای پرتو حسنش ز تجلی دم زد

که جهان، آینه در آینه حیران علی ست

کعبه یکبار دهان را به سخن وا کرده است

تا بدانیم کلید در این خانه علی ست

از دم صبح ازل نام علی را می خواند

دل که تا شام ابد دست به دامان علی ست

محمد حسین صفاریان

سکوت می وزد و بادها پریشانند
و در به در همه در کوچه های بارانند

 

شب است و تشنگی نخل ها نمی خوابند
یتیم های خدا هم گرسنه ی نانند

 

قنوت نافله ها هم ز درد می سوزند
به یاد مسجد و محراب نوحه می خوانند

 

هزار آدم آواره ی پشیمان گرد
دوباره منتظر سوره های انسانند

 

تمام کوفه پر از ردّ اشک های علیست
و چاه ها که پر از ناله های پنهانند

 

شکست فرق نماز خدا به شمشیری
به من نگو که دگر کوفیان مسلمانند!

 

هنوز خون سرش روی فرق محراب است
و جمع قبله نشینان هنوز گریانند

 

هنوز کوفه و شهر مدینه می گریند
و بین یک در و دیوار روضه میخوانند

 


 

دیگر برایم دلخوشی معنا ندارد
وقتی تو را بابای من دنیا ندارد

 

رفتی یتیم بی قرار شهر کوفه
حس کرد تازه طفلکی بابا ندارد

 

رفتی برای زینب تو خستگی ماند
دیگر پرستارت به پیکر نا ندارد

 

خونت نوشته گوشه محراب مسجد
این کوه طور عاشقی موسی ندارد

 

دنیا پدر جان تا خود روز قیامت
مانند تو گریه کن زهرا ندارد

 

رفتی و از این شهر بردی مهربانی
کوفه برای ماندن ما جا ندارد

 

رفتی خیال دشمن تو گشت راحت
در سر به غیر از فکر عاشورا ندارد

 

فکری به حال روزگار دخترت کند
در روزهایی که حرم سقا ندارد

اشعار شهادت حضرت علی (ع)

 کن عنایت بار اِلها سائل این خانه را
این منم در میزنم بگشا در کاشانه را
خدای من….

 

آمدم پیش تو با فرط گناهم ربّنا
لیلة القدر است و من نامه سیاهم ربّنا
خدای من….

 

آمدم تا بگذری از جرم بی پایان من
حیّ من    معبود من     یکتای من     یزدان من
خدای من….

 

نامه ی اعمال من با تباهی ها قرین
کن گذر از بنده ات حقّ امیرالمومنین
خدای من…

 

کن گذر از ما به حقّ ناله های حیدری
که نمی آید دگر سوز صدای حیدری
علی جانم…

 

مسجد کوفه بگو مولای مظلومان چه شد
حُجّت الَّه،جانِ احمد،ناطق قرآن چه شد
علی جانم….

 

مسجد کوفه بگو از فرق مجرح علی(ع)
پر زده از بام تن تا به خدا روح علی(ع)
علی جانم…

 

دو سه روزی هست مولا میهمان فاطمه(س) است
همدم سوز دل و اشک روان فاطمه(س)است

 

گوید ای زهرای(س) من تا که سرم بکسته شد
گرچه دست صبر عالَم از غم من بسته شد

 

لیک من یاد تو افتادم که پهلویت شکست
تازیانه خوردی و از کینه بازویت شکست

 

یاد آن روزی که دل با سوز غم آغشته شد
بین آتش بودی و محسن همانجا کشته شد

 


 

 

 

*بر غم عشقت آقا اسیرم                 که تو سلطانی و من فقیرم

 

آرزویم بُود وقت مُردن                       یا علی گویم آندم بمیرم

 

من بنده تو مولایی     من قطره تو دریایی     ای معنیِ آقایی

 

یا سیّدی یا حیدر….

*نوحه های ملائک دم تو                      ای خدای غم اعظم تو

خورده آقا گره تا قیامت                         لیلة القدر من با غم تو

ای بهترین رویایم       ای گرمی آوایم      ای سیّد و مولایم

 

یا سیدی یا حیدر…

 

*عمر تو یکسره درد و غم بود             هَمدَمت ناله و سوز سینه

لیکن آغاز این غضه هایت                    بوده از کوچه های مدینه

دل خسته و مغمومی      از حق خود محرومی     تو اولین مظلومی

یا سیدی یا حیدر…

*با ،شرار عطایت علی جان         پرتو افشان نما شمع ما را

(این/یک) شب جمعه ای جان زینب      کربلایی کن این جمع ما را

ای خاک کویت طلا      این دل شده مبتلا     کن قسمتم کربلا

آه …..کربلا کربلا…

 


 

از لطف زهرا(س)علی علی ذکر لبامه
گوهر اشک محبتش نور چشامه

با نام حیدر   دل پر می گیره
سراغ کوی دلبر می گیره

علی علی جان… علی علی جان…
*سوز غمش در دل خراب سینه زنها

پر پر شدن از خزون داغش یاسمنها
حزین به یاد غم تو زهرا(س)

غریب کوفه تویی یا مولا
علی علی جان….علی علی جان…

*ای لَیلَةُ القَدرِ همه نام تو آقا
مرغ دلم پر می زد سر بام تو آقا

با عشق تو قلبم مُنجَلیّه
نوای قلبم علی علیّه

علی علی جان….علی علی جان…

«شعری در مورد شهادت امام علی (ع)»

 

آیا سحری به رنگ خون دیدی تو        محراب و تو منبری چنین دیدی تو
خون بر در و دیوار و جماعت سر و رو       فرقی که به سجده لاله گون دیدی تو

 

 

*****شعر شهادت حضرت علی (ع)*****

 

ان زاده کعبه و امین حرمین           افتاده میان خاک و خون دیدی تو
انکس که ستیز خیبر و بدر و احد      چون شیر بغرید چنین دیدی تو

 

 

*****شعر شهادت حضرت علی (ع)*****

 

 

ایا تو درون ظلمت شام سیاه        نان اور کودک یتیم دیدی تو
ایا دل پرز خون و گریان چشمی        از جور زمانه و زمان دیدی تو

 

 

*****شعر شهادت حضرت علی (ع)*****

 

او زخم تن و زبان که در طول زمان     با جان به خرید و دم نزد دیدی تو
ایا زمیان مردم کوفه و شام        مظلوم تر از علی کسی دیدی تو

 

 

 


 

 

«شعر به مناسبت شهادت حضرت علی (ع)»

 

دیشب سحر را باب محنت باز گردید        سوزو گداز مرغ شب آغاز گردید
دیشب درون سفره ی شب زنده داران      غم بود و ماتم بودو رنج و دردو حرمان

 

 

*****شعر شهادت حضرت علی ( ع)*****

 

 

دیشب به منبر راز دل محراب می گفت       از صبح خونین گل مهتاب می گفت
دیشب درو دیوار کوفه داد میزد      فریاد از بی رحمی بیداد میزد

 

 

*****شعر شهادت حضرت علی (ع)*****

 

 

دیشب علی در عرش اعلی سیر می کرد         آهنگ رفتن از دیار غیر می کرد
دیشب فضا را غرق سوزو ساز می کرد     گه دیده را می بست و گاهی باز می کرد

 

 

*****شعر شهادت حضرت علی (ع)*****

 

 

دیشب قرارش همعنان درد می شد       رخساره ی با خون خزابش زرد می شد
دیشب حسن بر هم کف افسوس می زد    بر صورت خونین بابا بوس می زد

 

 

*****شعر شهادت حضرت علی (ع)*****

 

دیشب حسینش همچو باران اشک می ریخت /کز اشک او از چشم گردون رشگ می ریخت
دیشب به فکر میزبانی بود کلثوم      یادآور آن میهمانی بود کلثوم

 

 

*****شعر شهادت حضرت علی (ع)*****

 

 

دیشب به پشت پرده زینب زار می زد      از فرط غم سر بر درو دیوار می زد
دیشب فضا بوی گل مهتاب می داد       گویی که سقایی به ساقی آب می داد

 

 

*****شعر شهادت حضرت علی (ع)*****

 

دیشب اجل آهنگ سازو برگ می زد      پرونده ای را مُهر سرخ مرگ می زد
دیشب علی عزم دیار یار می کرد     عزم جدایی از درو دیوار می کرد

 

دیشب علی با فرق تا ابرو شکسته 

  می رفت نزد همسر پهلو شکسته

حسن ژولیده نیشابوری

«شعری در مورد شهادت امام علی (ع)»

 

آیا سحری به رنگ خون دیدی تو        محراب و تو منبری چنین دیدی تو
خون بر در و دیوار و جماعت سر و رو       فرقی که به سجده لاله گون دیدی تو

 

 

*****شعر شهادت حضرت علی (ع)*****

 

ان زاده کعبه و امین حرمین           افتاده میان خاک و خون دیدی تو
انکس که ستیز خیبر و بدر و احد      چون شیر بغرید چنین دیدی تو

 

 

*****شعر شهادت حضرت علی (ع)*****

 

 

ایا تو درون ظلمت شام سیاه        نان اور کودک یتیم دیدی تو
ایا دل پرز خون و گریان چشمی        از جور زمانه و زمان دیدی تو

 

 

*****شعر شهادت حضرت علی (ع)*****

 

او زخم تن و زبان که در طول زمان     با جان به خرید و دم نزد دیدی تو
ایا زمیان مردم کوفه و شام        مظلوم تر از علی کسی دیدی تو

 

 

 


 

 

«شعر به مناسبت شهادت حضرت علی (ع)»

 

دیشب سحر را باب محنت باز گردید        سوزو گداز مرغ شب آغاز گردید
دیشب درون سفره ی شب زنده داران      غم بود و ماتم بودو رنج و دردو حرمان

 

 

*****شعر شهادت حضرت علی ( ع)*****

 

 

دیشب به منبر راز دل محراب می گفت       از صبح خونین گل مهتاب می گفت
دیشب درو دیوار کوفه داد میزد      فریاد از بی رحمی بیداد میزد

 

 

*****شعر شهادت حضرت علی (ع)*****

 

 

دیشب علی در عرش اعلی سیر می کرد         آهنگ رفتن از دیار غیر می کرد
دیشب فضا را غرق سوزو ساز می کرد     گه دیده را می بست و گاهی باز می کرد

 

 

*****شعر شهادت حضرت علی (ع)*****

 

 

دیشب قرارش همعنان درد می شد       رخساره ی با خون خزابش زرد می شد
دیشب حسن بر هم کف افسوس می زد    بر صورت خونین بابا بوس می زد

 

 

*****شعر شهادت حضرت علی (ع)*****

 

دیشب حسینش همچو باران اشک می ریخت /کز اشک او از چشم گردون رشگ می ریخت
دیشب به فکر میزبانی بود کلثوم      یادآور آن میهمانی بود کلثوم

 

 

*****شعر شهادت حضرت علی (ع)*****

 

 

دیشب به پشت پرده زینب زار می زد      از فرط غم سر بر درو دیوار می زد
دیشب فضا بوی گل مهتاب می داد       گویی که سقایی به ساقی آب می داد

 

 

*****شعر شهادت حضرت علی (ع)*****

 

دیشب اجل آهنگ سازو برگ می زد      پرونده ای را مُهر سرخ مرگ می زد
دیشب علی عزم دیار یار می کرد     عزم جدایی از درو دیوار می کرد

 

دیشب علی با فرق تا ابرو شکسته 

  می رفت نزد همسر پهلو شکسته

حسن ژولیده نیشابوری

امتیاز دهید
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها