نمایش 1–12 از 20 نتیجهمرتبسازی بر اساس جدیدترین
چگونه تو را فراموش کنم | دیوار دلنوشته اهواز
هیچوقت دوست نداشتم اهواز رو تلخ تصویر کنم | دلنوشته دیوار اهواز
اُوتِ آخر | پل سیاه اهواز | دلنوشته دیوار اهواز
اینجا دیوار اهواز است.جایی که شما دلونشته های خود را می توانید از طریق ارسال مطلب سایت برای ما ارسال کنید.ما همه چچیز را بازتاب می دهیم.
روزهایی میشود که دوست داری برای خودت باشی. نه اینکه ناراحت باشی یا گرفته باشی. فقط دوست داری برای خودت باشی. انگار قرار است جایی حضور و غیاب کنند و تو باید صِرفَن حضور خود را اعلام کنی. اینجاست که نگاهی به ساعتت میکنی و دنبالِ جورابت میگردی. میخواهی تَنِ خود را برداری و ببری یک گوشهای، جایی، جایی، جایی، اما کجا؟ کجا میخواهی بروی که تمامَن خودت در تنت، آنجا حضور داشته باشی؟ بی حضورِ فکرهایی که هر بار پرتَت میکند یک سمتی.در محیطِ شهریِ #اهواز ، یکسری جاها هستند که میشود آنجاها را نقطههای اَمنِ حضور نامگذاری کرد. جاهایی که بتوانی بروی و برای خودت باشی. برای من #پل_سیاه اینگونه است. قدیمیترین پلِ مدرنِ اهواز با پنجاه و دو پایه و بدنهای فلزی، که کمکم میرود نود ساله شود. تاریخی دارد برای خودش. میگویند در پیروزیِ متفقین در جنگجهانیِ دوم تاثیر داشته است. اما به نظرم اینگونه کوچکش میکنند. پل سیاه، موجودیتی کاملن خوزستانی دارد و با معیارهای زیباییشناسیِ تهرانی، نمیشود گفت " چه پلِ خوشگلی!" . پل سیاه نه خوشگل است نه قشنگ نه هر کلمهی کمعمقِ دیگری که برای مفهومِ زیبایی بهکار میبرند.
برای فهمیدنِ زیباییِ پل سیاه، باید آن را با لهجهی جنوبی ببینیم. پُلی که با پنجاه و دو پایهش سیاهه، مثه پوستای آفتاب سوختهمون، مخصوصن رو زانوها و پشتِ گردنمون، وقتی که چهار ماهِ تموم وِسِطِ گرما و شرجی، میدوئیدیم دنبالِ توپِ سه پوسه و فول میکردیم رو هم و اونقدر خسته میشدیم که یکی داد میزد "ئی دیگه اوتِ آخِره" . پلی که با پنجاه و دو پایهش سیاهه، مثه نفتایی که روش بُردن، مثه روزگارمون وقتی که هم گرمه و هم گرتِ خاکه و هم #کارون بو بِدی میده. پلی که با پنجاه و دو پایهش سیاهه، مثه سردردامون وقتی آفتاب دو دستی میبافِمون و تُو بیسچار متری ایستادیم منتِظرِ تاکسی و همهش میگیم خدا کنه تاکسیه کولردار باشه. *** نمیدانم. شاید روزی برسد که نفت تمام شود و کارون همهاش بشود ساحل و تهسیگار و یکی داد بزند " ئی دیگه اوتِ آخِره " اینجاست که پل سیاه نگاهی به ساعتش میکند و دنبالِ جورابش میگردد. میخواهد تَنِ خود را با پنجاه و دو پایهاش بردارد و ببرد یک گوشهای، جایی، جایی، جایی، اما کجا؟
متن و عکس از پیج اهواز قدیم
شهری بر اشفته كه زير خاک خفته | دلنوشته دیوار اهواز | فیلم خوزستان
می گويند با هر كس بايد مثل خودش رفتار كرد! | دلنوشته دیوار اهواز
می گويند با هر كس بايد مثل خودش رفتار كرد! دلنوشته دیوار اهواز
